کد مطلب:326794 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:266

در بغداد
این دوره نزدیك یازده سال طول كشیده است و ابتدای امر چنان كه كرشد همان ترتیب سابق یعنی ریاست میرزا یحیی و وكالت حسینعلی بود. ما پس از مدتی به واسطه ی سخنان بوداری كه میرزا حسینعلی می زد، مطرود شد و بابیان در پنهان و آشكار او را متهم به «داشتن خیالات خاص» نمودند، وی به عنوان اعراض یا فرار عزلت گزیده و ابتدا در تكیه ی دراویش نقشبندیه و سپس در كوه سر كلو نزدیك سلیمانیه در ناحیه ی كردستان عراق رفت و به اسم درویش محمد ایرانی نزدیك به دو سال در آنجا بود، تا دوباره میرزا یحیی یا به قول خود میرزا حسینعلی «مصدر امر» گناهش را بخشیده، او را به بغداد خواند. وی خود در كتاب ایقان ابتدا از حسد اطرافیان و سپس از مهاجرت دو ساله ی خود شرحی آورده است [1] در طی این دو سال كتاب «هفت وادی» را كه حاوی مطالبی
بر سبیل عرفان و تصوف است نوشت. پس از بازگشت به بغداد، دوباره میرزا حسینعلی به نام باب و تحت امر نایب وی به بحث و تبلیغ مشغول بود. اما پیداست كه از همان زمان در حق خود قدرت و عظمتی قائل بوده و خود را صاحب تصرف در طبیعت می دانسته و این مطلب از این جا روشن می شود كه در جواب علمای متشرعه ی شیعه كه از او برای اثبات حقانیت مذهب خود تقاضای معجزه كرده بودند با كمال صراحت و وقاحت گفته بود «برای اتمام حجت، یك معجزه هر چه را بخواهند، اتفاق نمایند و اقتراح كنند و بنویسند و مهر كنند كه به ظهور آن معجزه حجت بالغ و بهانه ساقط باشد. در این صورت ما كسی را بفرستیم و اجازت دهیم كه در حضور ایشان آن را ظاهر سازد، اگر چه رد شمس باشد یا رد شط [2] از این جواب كمال وقاحت وی در ادعای واهی و تصور بی جای قدرتی كه او درباره ی خود داشته روشن می شود. زیرا گذشته از لحن پیغام، ادعا كرده كه هر چه بخواهند او انجام می دهد، حتی اگر بر گرداندن خورشید یا شط (دجله) باشد. تازه آن هم ایشان به نفیس نفیس خویش! تشریف نمی آورند و كسی!! را از طرف خود می فرستند كه معجزه را عملی كند. به این ترتیب نه تنها خود ادعای معجزه كرده بلكه كلیه ی پیروان خود را نیز صاحب مقام تصرف در خلقت معرفی نموده است. هین غرور بی اندازه باعث شد كه چند سال بعد، وی دعوی الوهیت كند و درباره ی باب بنویسد كه او مبشر ظهور ما بود یا این كه ما او را فرستادیم.

كتاب ایقان را وی در سال چهارم ورود به بغداد نوشت و چون این كتاب در جواب سؤالات سید محمد خال كوچك باب بود به رساله ی
خالویه موسوم شد و بعدها نام كتاب ایقان بر آن قرار گرفت. به نظر می رسد كه هنوز در هنگام تحریر این كتاب از لحاظ بابیت، وی در حال استقامت بود. زیرا در آن كتاب نسبت به باب خضوعی كامل ابراز - می كند و می نویسد «این عبد در كمال رضا، جان بر كف حاضرم كه شاید از عنایت الهی و فضل سبحانی این حرف مذكور مشهور (غرض خود اوست) در سبیل نقطه و كلمه ی علیا (اگر غرض ازل نباشد مقصود باب است) فدا شود و جان در بازد و اگر این خیال نبود فو الذی نطق الروح بامره آنی در این بلاد توقف نمی نمودم» با این همه دروغ می گفت. زیرا در طی همین مدت اقامت بغداد، وی از طرفی به تخویف با استخدام او باش و آدم كشان و از طرفی با فرستادن تحف و هدایا، مؤمنین به باب - را به جانب خود می كشید در حالی كه میرزا یحیی از جریان بی خبر بود. میرزا حسینعلی از روز اول خیال تصرف مسند نیابت باب بلكه دعاوی دیگری داشت. منتهی تا مدتها سر نهان خود را جز به بعضی از مقربین و افراد مورد اعتماد بروز نداد و همین طرفداران بودند كه شایعاتی در - خارج منتشر می كردند و تك مضرابی برای تهیه ی مقدمات می زدند كه غرض از این امور شخص میرزا حسینعلی بوده و ظهور همان او ظهور اعظم است!!

در سال 1279 هجری میرزا بزرگ خان قزوینی قونسول ایران در بغداد شد و او به همراهی مرحوم شیخ عبدالحسین مجتهد از مخالفان بابیه پس از نه ماه مكاتبه با دربار عثمانی وسایل تبعید بابیه را از بغداد فراهم كرد. فرمان سلطان عملی شد و آنان را به راه انداختند. علی الرسم آن دوره، مسافرین بلكه بهتر بگوئیم، تبعیدی ها - یك روز قبل از حركت
قطعی به خارج شهر رفتند و در باغ نجیب پاشا اقامت گزیدند تا فردا كوچ كنند. میرزا حسینعلی در آن روز شروع به ساختن سوره و به قول خود آنها «نزول آیات» پرداخت و البته این عمل مقدمه ی استقلال بعدی او از دستگاه ازل و باب بود. ولی با این همه آن روز رسما استقلال خود را اعلان نكرد و فقط سالهای بعد وقتی كه وی صریحا به ادعا پرداخت، آن روز را روز دعوت علنی و اعلان ظهور خود معرفی كرد و آن ایام یعنی از روز سی و دوم بهار را تا روز چهل و چهارم عید رضوان نامید.

وقتی كه به امر گماشتگان دولت عثمانی، حركت بابیه شروع شد، میرزا یحیی با كارون مرافقت نكرد و به اسم حاجی علی با لباس مبدل به - كركوك و موصل رفت و از آنجا گاهی جلو و گاهی عقب كاروان حركت كرد تا به استانبول رسیدند. البته علت این رفتار میرزا یحیی معلوم است. او خود را بنا به وصیت باب مكلف می دانست كه از انظار مخفی بدارد و نام خویش را به دیگران نگوید. اما همراهی و موافقت او در تبعید، دلیل آن است كه بابیها را نمی خواسته تنها بگذارد و این خود دلیلی - است دیگر كه در باغ نجیب پاشا، میرزا حسینعلی ادعا نكرده بود و الا میرزا یحیی او را در این سفر همراهی نمی كرد.

بابی ها پس از ورود به استانبول، دو سه روز اول در مهمانخانه، سپس در جای وسیعتری جای گرفتند و چهار ماه در پایتخت عثمانی اقامت كردند تا این كه بر طبق فرمان سلطان، آنان را در ادرنه جای دادند.


[1] كتاب ايقان 209 - 207.

[2] كواكب ج ص 350.